خرمکوه! نامت چه بی همتاست
در پهنای بس پهناور ایران زمین
زیباترین واژه هاست
نقش تو در پس هر نام و نشان
خود موجبات فخر ماست
زادگاهم، روستایم، جان پناه دودمانم
یادگاران پدر، مادر، نیاكانم
نام تو، دیرین ترین یادگارم
شاهد شیرینترین خاطراتم
تو هم، چون روستاهای دگر
در كنجی از جغرافیای خطّّّّۀ گیلان
مثل غربت زدگان
همچو گنجی، بی نشان
گوهری در دانه ای وكوهایت چون صدف
بر گرفته، مادرانه، در میان
بادهای سرگران با ناله های بی امان
پیچان در كوه وكمر، كوهسار
نجوا كنان راز های بی شمار
زآنچه آمد بر سر و آنچه كه از سر گذشت
گویا، پیر كنعانی و یاران جملگی، آوارگان
همچو یوسف، قعر چاه روزگار، افتادگان
هر یكی آواره شهری، دیاری گشتگان
برخی دگر، با تو وداع جاودانی كردگان
آرزومندان دیدار توند، جمله یاران و باقی ماندگان
مردمانت، صادقند و سخت كوش
برترینان نجابت، فرّو هوش
درّه هایت، هولناك
كشتزارانت همه سرسبز و پاك
خوشه ها، رنگین، آویزان تاك
خانه هایت تنگ هم، آفتابت تابناك
كوهایت سرافراز و ریشه هایش، عمق خاك
چشمه هایش از خروش، سنگ خارا، كرده چاك
در فرازیّ و نشیبی تند، دشت و دامنت
راحت چوپان، چرای گلّههاست
یادم آید، بچه بودم
زیر سقف بی كران آسمان
در پشت بام
از شامگاهان تا سحر
محو در تابی نهایت از ستاره
بسته نقشی تا ابد، برلوح خاطر، ماندگار
آسمان، یكدست و صاف
صحنه پرواز رؤیاهای ناب
می گرفتم اوج، با بال خیال
دور می گشتم ز بام، می رسیدم بر ماه
آن فضای ساكت و بی التهاب
قبل از طلوع آفتاب
در خروسخوانان صبح پر شتاب
در هیاهوی به هم پیوستن برّه ها
با نوازشهای آهنگینی از زنگوله ها
تارو پود شامگاهان میگسست
دست وپای خواب و رؤیا میشكست
بار دیگر، از پشت كوه خاوران
مهر رخشان، بی امان
در زنگ بیداری دمان
ای پسر برخیز!
شب برفت و روزی دگر از ره رسید!
پاسخ دهید